از یه زمانی به بعد ادم دیگه خودشو به در و دیوار نمی کوبه از کسی شاکی نمیشه از آدما فاصله نمیگیره ادم از یه جایی به بعد دیگه گریه نمی کنه دیگه غصه نمیخوره تدم تز یه جایی ب بعد دیگه منتظر نمیشینه فقط میشینه ی گوشه و نگاه میکنه فقط نگاه ادم از یه جایی به بعد فقط دروغ میگه . ادم از یه جایی به بعد فقط نقشش رو بازی میکنه.
میخواهَم جنازهام بر آب بیفتد و ساعَتها به ابرها خیره شوم، مردهام موج بَردارد قایِقی باشم که مسافرانَش را پیاده کرده است و حالا بی خیالِ هر چیز بر این ملافهی آبی چُرت می زند مَرگ می خواست این طور زیبا باشد که ما خاکَش کردیم!
درباره این سایت